آرسام خانآرسام خان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
زندگی مشترکزندگی مشترک، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

love mami

خاطرات هشت و نه ماهگی قند عسل

1393/9/14 22:00
نویسنده : سارا
475 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرینم

میدونم دارم دیر می نویسم و شاید هم یکسری خاطرات و فراموش کرده باشم اما مینویسم.خجالتاز وقتی اومدیم خونه جدید ، تو هم کار های جدید انجام میدی. دقیقا 31/6/93 بود که اولین مرواریدت در اومد و الان سه تا مروارید خیلی خوشگل تو دهنت داری عزیزم. دوتا پایین و یکی سمت چپ بالا خندونکاولین کلمه ایی که به زیان اوردی  به به بود تقریبا اوایل 8 ماهگی من فکر میکنم میگی بابا . اما شاید میگی غذا(به به) .شاید هم بعی بعی میگه به به رو میگی چون برات زیاد میخونم.چشمکعاشق دو تا شاخه گلی هستی که رو ی میز تلوزیون میزارم تا سوار رورئک میشی با سرعت میری و دستت میگری و برای خودت میچرخی بدون اینکه گل و بندازی.آرامتا اینکه لباس پهن میکنم روی شوفاژ  سریع میری و همه رو میکشی میندازی و یه دونه اش رو هم با خودت میکشی و میبری تا اینکه می افته زیر چرخ های رورئک گیر میکنی بعد غر میزنیخندهاصلا از کفش پوشیدن خوشت نمیاد تا میخام کفش پاهات کنم پاهاتو گلوله میکنی و تو کفش جا نمیشه پس مامان و منصرف میکنیقهرچهار دست و پا که نمیری .همه میگن دیگه نمیره یک دفعه راه می افته. نمی دونم والابوسفکر کنم ار تنبلی البته که چهار دست و پا نمیری. چون برای گرفتن اسباب بازی ات 180 درجه می چرخی و تا پایین هم خم میکنی تا بگیریش اما به خودت زحمت چهار دست و پا رفتن و نمیدی.اما. ...........اما از اول نه ماهگی از همه چیز میگری و میخای بلند شی اما یه کم میترسی که نکنه بی افتی .دارم سعی میکنم اعتماد به نفس بگیری و خود کار آمد بشی به مبل و میز و ... تکیه ات میدم بد برات دست و هورا میکشم و تو خیلی ذوق میکنی و  دستت و سمت جلو میدی که بیای و قدم دوم خودت و توی بغل من پرت میکنیفرشته

دیگه اینکه نسیت به پوشک های ایرانی حساسیت داری گاهی پوشک ات تموم که میشه پوشک معمولی میگیریم تا تهیه کنیم برات تو همون چند روز تموم کناره های پاهات تاول مبزننگریه

تو ماشین خیلی آرومی اگه خوابت بیاد میخابی ورگرنه فقط دور و بر و نگاه میکنی و اطرافیان و با گفتن هه ههههههه صدا میکنیخندونک

اتاق تو خیلی دوست داری تا میریم توی اتاق سریع سراغ وسایلت میری و اونارو میکشی تا بیان نو دستتزبان

روی مبل میشینی و تا میگم آرسام یک .دو . سههههههههههههه میخندی و میپری تو بغل مامان و اشاره میکنی دوبارهههههههههههچشمک

دو این ماه دوبار سرما خورده شدی و سه شب تب داشتی خانم دکتر گفت احتمالا به خاطر اینه که صبح ها  میبرمت پبش خاله سمانه .چون هوا سرد شده .چون مامان باید بره سر کار عزیزم دلشکستهبوس

به خاله سمانه و مهسا خیلی عادت کردی و دوسشون داری پیششون احساس خوبی داری عزیزم.

از همه بیشتر فکر کنم عمه سپیده رو دوست  داری چون بغلش میخابی ، دارو میخوری ، بازی میکنی، و  حتی غذا میخوری .اونم که عاشق تو اء.محبت بعد فکر کنم بابا جعفر خیلی دوس داری با اینکه هر دو هفته میبینیش سریع میری تو بغلش دیگه ول کنش نیستی و هرکی یو ببینی شبیه بابا جعفره اشاره میکنی که بری تو بغلش .یه شب که داشتیم از مهمانی میومدیم آقای راننده شبیه بابا بود هی دستت و میبردی سمتش یعنی بغلم کن اون آقا کلی باهات حرف زد و نازت کرد.یه روز هم باجناق دایی رضا اومده بود خونمون چون مثل بابا جعفر سبیل داشت و کت پوشیده بود فکر میکردی بابا است اصرار داشتی بری بغلش حتی موقع شامخجالت رفتی بغل اش ایشون به شما غذا داد بوس

عاشق میوه هستی .موز-خرمالو .نارنگی رو کامل میخوری.غذا پلو با مرغ و سوپ تازه رو هم خیلی خوب میخوری .محبت

الهی فدات بشم که درازت میکنم دارو و مولتی ویتامین بخوری مثل آب  راحت و بدون گریه میخوری.محبت

پدر کنترل ها رو که در اوردی دیگه بابا بهروز از دستت شاکیهقهر

 

اینم عکس های یادگاری این دو ماه

 

اینم دوستت نوژا که توی یه ماه با هم به دنیا اومدین وقتی نوژا پیشته فقط نگاش میکنی اونم برای خودش شیطونی میکنه و هی به تو نگاه میکنه.

دیگه چیری فعلا به ذهنم نمیرسه .فقط اینکه مثل همیشه من و بابا بهروز دوستت داریم خیلی ام زیادمحبت

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان مژگان
15 آذر 93 9:29
سارا
پاسخ
مــامـــان نســا
3 بهمن 93 15:30
ماشالله.... بـــــــــــــــــــــوس
سارا
پاسخ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به love mami می باشد