آرسام خانآرسام خان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
زندگی مشترکزندگی مشترک، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

love mami

عکاسی مامان

سلام به یه دونه خودم کوچولوی من تو ابن پست می خوام اولین عکس های آتلیه خونگی مامان و برات بذارم . دیگه چیکار کنم حبف صورت قشنگه توست که با یه دوربین حرفه ای عکس  نگرفت.فقط به عشق عکس گرفتن از صورت ماه تو  یه دوربین خوب گرفتیم. امیدوارم از عکسات خوشت بیاد . من هنوز آماتورم ولی سعی می کنم هر روز عکس های قشنگتری ازت بگیرم عسیسم...... دوستت داررررررررررررررررررررررم ...
7 تير 1393

عکس آتلیه یک ماهگی و دوماهگی

سلام به مامانی خودم گل پسرم حالا دیگه چهار ماهه شده و مامان تازه می خواد عکس های آتلیه یک و دو ماهگی تو برات بذاره ببخشششششید کوتاهی از من نبود فایل عکس ها خیلی دیر بدستم رسید. ببین چقد کوشمولو بودی وقتی بدنیا اومدی فقط 3 کیلو 300 گرم وزنت بود.   عزیزمی خیلی دوستت دارم  حالا شدی 6 کیلو گرم عشششششششششششقم     ...
3 تير 1393

چهار ماهگی نفس من

عشق کوچولوی مامان چهار ماهه شدی الان که دارم این متن و می نویسم جلوی من دراز کشیدی و با عروسک مورد علاقت بازی می کنی.صبح ساعت 9 بردمت برای واکسن 4 ماهگیت . پسر مامان آقا بود اول گذاشتنت روی ترازو وایییییییییییییییییی ماشاا.... گل پسرم8 کیلو و نیم و قد 67 cm بود. از صبح میخام خاطرات و عکس ماهگرد تو بذرام ولی مگه میزاری دو ساعت طول میکشه تا با ناز بخابی و یعد نیم ساعت نشده امااااااااااااااااااااامااااااااااااااا کردنات شروع میشه   برای دیدن بقیه عکس ها لطفا بیایید ادامه مطلب می خوام برات از روز های چهار ماهگیت که سپری شد بنوی...
2 تير 1393

روزهای به یاد ماندنی از سه و چهار ماهگی آرسام

عزیزکم دیگه تو سه ماهگی تقریبا میشه باهات بازی کرد و کلی خندوندت .بابایی کلی باهات حال میکنه .انقدر برات شعر می خونه و تو رو  راه میب ره.آخر شب ها هم که کمی بد قلقی میکنی بابا بهروز سر پا جلوی تل تو رو تگه میداره و شما هم زوم میکنی به تلوزیون و صدات در نمیاد ؛حتی وقتی چشات کلی خوابش داره. بیشتر اوقات خودت تنهایی بازی نیکنی و صدا های عجیب و قریب در میاری مثل: اقهههههه شایدم اخخههههه با کسره. هه هههههه وقتی  بازی میکنی یا باهات حرف مبزنن د اووووو با فتحه وقتی گریه مبکنی امههههه با ریتم وقتی هم  با ناز گریه میکنی با کسره و جدیدا خنده های پرتقالیت که همه رو دیونه کرده از خوابی...
20 خرداد 1393

سومین ماهگرد پسملم

عشق کوچولوی مامان سه ماهه شدی سه ماه،که هر روز از روز دیگرش شیرینتر و زیباتر واین رو مدیون وجود ناز تو میدونم پسرم جشن سه ماهگی تو باز هم با عمو داود و سمانه جون و الی جون و مهدی و مهسا مثل دومین ماهگردت ،بودیم. اما این دفعه همگی با هم شام رفتیم .خیلی خوش گذشت.انشاا...مابقی ماهگردات گل مامان بقیه عکس ها بعد از اومدن به خونه     ...
20 خرداد 1393

از تولد تا صد روزگی نفس من

  عشق آسمونی من... با بدنیا  اومدنت زندگی مامان و بابا رو غرق در شادی و امید کردی و ما هر لحظه با تو بودن رو از خدا ممنونیم. عزیزم هرلحظه برای آینده روشنت دعا میکنم.می دونی که ما خیلی دوستت داریم و دوست داریم فرد موفقی در آینده باشی پس برای روزهای شیرین آینده و آرزوهای قشنگت حسابی تلاش کن. در مسبر زندگی ات چنانچه احساس تنهایی و یا غمگینی کردی بدون آغوش گرم ما همیشه وتا ابد برای تو باز است. از هیچکس جز پدر و مادرت انتظار خوبی نداشته باش اینجوری کمتر دلت میشکنه نازم. چشم های زیبایت آنقدرپاک و  معصومه، که منو تا آسمون ها میبره.تاآخر این پاکی رو حفظ کن. ...
18 خرداد 1393

خاطرات سام در دو ماهگی

آرسام یک ساعت  بعد از واکسن خوردن فدای پسر گلم که اصلا گریه نکرد     گل دراومد از حموم       عکس بدون شرح در دو ماهگی       اینم عکس اتلیه  دوماهگی سامی جونم بای تا پست بعدی     ...
16 خرداد 1393

دومین ماهگرد شاهزاده آرسام

سلام به پسر کوچولوی خودم عزیز دلم دو ماهه شدن مبارک   قربونت برم که همیشه با عکاس همکاری داری و گریه نمیکنی فندق من امروز 1/2/93 است .و تو دو ماهه شدی. من و بابایی هم تصمیم گرفتیم کیک برات بگیریم و ماهگرد تو جشن بگیریم الی جون هم رفت کیک و گرفت و رفتیم خونه عمو داود و اونجا جشن گرفتیم.راستی فردا یاید بریم واکسنت و بزنیم خیلی نگرانم  .کاش همه چیز به خوبی انجام بشه         اینم خاطره نوشتن های آرسامی در دو ماهگی  دوستت دارم ...
16 خرداد 1393

جشن ورودی پسر گلم

عزیزم در تاریخ 10/1/1393 جشنی یه مناسبت ورود تو خوش تیپ کوچولو ترتیب دادیم . همه خاله ها داییها، دختر خاله ها و دختر دایی ها،عمه ها و دوستای مامان و دیگر فامیل  ها  رو دعوت کردیم . کلی هدیه گرفتی و خوش گذشت.   فندق من در کل طی مهمونی خواب بودی و اصلا اذیت نکردی اینم یه ماچ گنده واسه پسر خوش تیپ خودم       اینم آرنیکا جون که واسه مهمونی حسابی خودش و ناز کرده بود و تو کالسکه تو نشسته بود     ...
5 خرداد 1393

دوران بارداری مامان

دوران بارداری من یکی از بهترین و پرخاطره انگیز ترین دوران رندگی ام  بود . فکر این که پسرم چند ماه، چند روز، یا چند ساعت دیگه بدنیا میاد  هر لحظه رو برام شیرین و شیرینتر می کرد . الان که تو رو در آغوشم می گیرم و بوی تو رو احساس می کنم خوشبخت ترین مادر روی زمینم. این هم عکس هایی تو توی دل مامانی یودی... فرشته کوچولوی من برای تو می نویسم برای تو که به زندگی ام معنای دیگری دادی برای تو که هر صبحم با فکر تو طلوع میشه و هر شبم با دعا کردن برای سلامتی ات تموم میشه. برای تو که از الان هم صحبت من و بابا بهروز شدی و هر لحظه لمست می کنیم و عاشقانه صدایت می کنیم...
5 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به love mami می باشد