چهار ماهگی نفس من

عشق کوچولوی مامان چهار ماهه شدی

الان که دارم این متن و می نویسم جلوی من دراز کشیدی و با عروسک مورد علاقت بازی می کنی.صبح ساعت 9 بردمت برای واکسن 4 ماهگیت . پسر مامان آقا بود اول گذاشتنت روی ترازو

وایییییییییییییییییی

ماشاا.... گل

پسرم8 کیلو و نیم و قد 67 cm بود.

از صبح میخام خاطرات و عکس ماهگرد تو بذرام ولی مگه میزاری دو ساعت طول میکشه تا با ناز بخابی و یعد نیم ساعت نشده

امااااااااااااااااااااامااااااااااااااا کردنات شروع میشه

برای دیدن بقیه عکس ها لطفا بیایید ادامه مطلب

می خوام برات از روز های چهار ماهگیت که سپری شد بنویسم

پسر دوست داشتنی من، تو این روز ها کلی با اسباب بازی های رنگارنگش بازی می کنه و همشونو سرازیر میکنه به سمت دهانش و من مجبورم تند تند بشورمشون . فکر کنم به خاطر لثه هات باشه  چون تا دست من و بابایی

رو هم گیر میاری به سمت دهانت میکشونی

به امید اینکه بدون اینکه اذیت شی مرواریدات در بیان عزیزم

اینم آرسامی با عروسک مورد علاقش

انقدر این عروسکو دوست داری که نگو

همین که میریم توی  اتاقت برات اسباب بازی بیاریم اول به این عروسک نگاه میکنی و کلی با ذوق میخندی

اون موقع است که من می خام تو رو بخورمممممممم

خنده های طولانی تو شروع کردی . وقتی باهات بازی میکنیم بلند بلند میخندی و گاهی اوقات از ذوق و هیجان جیغ می زنی. همه عاشق خنده هاتن و سعی میکنن بخندوننت و تو هم دست رد به سینشون نمیزنی البته گاهی اوقات...

قرررررررررررررررررررررررررررررربببونت برم من

عاشق این هستی  که بشینی و سعی خودتو میکنی تقریبا 5 ثانیه خودتو نگه میداری و در نهایت سقوط آزاد داری

ببین

اینم ایستادنت عشقم

ببخشید پسرم انقدر تکون میخوری که عکسات تار شده

واین آرسامم که با نقشه قالیچه اتاقش قاطی شده

نمومه ایی از حرکات آرسام بعد از بیدار شدن

الهی این پشه ها بمیرن که رولپ یه دونه من یادگاری کشیدن

 . اینم بگم به مامانی خودم که عاشق پستونکتی وقتی که خوابت میاد.

کلا مدل خوابیدنت خاصه. وقتی خوابت میاد گریه میکنی باید بغلت بگیرم و موهاتو دست بکشم و برات لالایی بخونم و پستونک تو دهنت باشه بعد میخابی اگه کنارت دراز بکشم و دستام نزدیک صورتت باشه راحته راحت می خوابی.اینطوری عادت کردی دیگه و البته که منم یه کم خسته میشم.گاهی اوقات تازه بیدار شدی ولی تا پستونک بهت میدم فکر میکنی باید بخابی و چشماتو چند ثانیه میبندی.نازییییییییییییییییییییییی

ناز ناز من تو انقد پسر خوبی هستی که نگو و نپرس خوب شیر می خوری ،خوب می خوابی،تقریبا کل شب

و می خوابی حتی برا شیر بیدار نمیشی شب های اول  نگران میشدم و هی بلند میشدم نگات  میکردم میدیدم نه خوشکل خوابی ولی حالا دیگه نه چون خودت گشنت شه بیدار میشی.خیلی کم بیقرار میشی و گریه میکنی،خوش خنده ایی و مهربون

 اتاق خوابه ما رو دوستداری وقتی رو تخت میزارمت با هالوژن های سقف حرف میزنی و سرگرمی منم به کارام میرسم

و حالا دست و پای کوچولوتو ببین

و در آخر این که به پیشنهاد بابایی باالی جون به مناسبت ماهگرد تولد پسرم شام رفتیم بارانک

ولی تصمیم داریم نیم سالگی ناز نازم و جشن بگیریم

ایشاا...

راستییییییییییییییییییییییییییی

این دیگه چیه دست از سر پسر من بر نمیدارههههههههههههههههه

بازم برفک امروز خوب میشه باز دوباره پر میشه